دنیای سیاه من
سایه من همونم که همیشه، غم و غصم بی شماره اونی که تنهاترینه ، حتی سایه ام نداره این منم که خوبیامو ، کسی هرگز نشناخته اون که در راه رفاقت، همه ی هستیشو باخته هر رفیق راهی بامن ، دو سه روزی همسفر بود ادعای هر رفاقت ، واسه من چه زودگذر بود هرکی با زمزمه عشق ، دو سه روزی عاشقم شد عشق اون باعث زجر همه ی دقایقم شد اون که عاشق بود و عمری، ازجدا شدن می ترسید همه ی هراس و ترسش، به دروغش نمی ارزید چه اثر از این صداقت، چه ثمر از این نجابت وقتی قد سر سوزن، به وفا نکردیم عادت من خواب نیستم ! انتظار
هیچ گاه چشمهایی را که عاشقانه میپرستم ندیدم اما میدانم چشمهایش به مهربانی دریا و به وسعت دشت شقایق است و این برای من کافی است که بدانم عمق چشمانش به ژرفای اقیانوس است و مثل دشت آرام است. من رنگ چشمانش را برای چه میخواهم بدانم وقتی نگاهش پر از عشق است وقتی در عمیقترین نقطه چشمانش می شود دریا را پیدا کرد و در ساحل چشمانش به آرامش رسید. رنگ چشمش مهم نیست وقتی در کنارش به آرامش خیال میرسی و میخواهی تمام دنیا در یک لحظه نگاه او تمام شود. هیچ چیز مهم نیست وقتی ایثار و عشق در نگاه او معنا پیدا کند. یک نگاه برایت تمام دنیا میشود. باور میکنی؟
خاموش اگر نشستم،
مرداب نیستم !
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم ؛
روشن شود که آتشم و آب نیستم !
Design By : RoozGozar.com |