دنیای سیاه من
توی این خلوت شب ؛ منمو حس غریب دل عاشم چرا ، از همه خورده فریب من توی جاده عشق ، دیگه پا نمی زارم دلمو پیش کسی ، دیگه جا نمی زارم از کجا باید شروع کرد ، در دل که گفتنی نیست قصه من خیلی وقته ، که دیگه شنیدنی نیست تو خودم دارم می پوسم ، ولی هیچ کس نمی دونه چقدر سخته که آدم ، با خودش تنها بمونه یه روزی خیال می کردم ، عشق علاج همه دردهاست عشق رو فریاد می زدم که ، آبیه به رنگ دریاست من ساده با نگاهی ، دلمو ارزون فروختم ریشه ام رو خودم سوزوندم ، واسیه همیشه سوختم حالا عمریه که دیگه ، عشق رو من باور ندارم تن من میلرزه وقتی ، اون روزها رو یادم میارم آسمون دعا کن امشب ، واسه این مرد تنها دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد وانکه پر نقش زد این دایره مینائی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد شور شاعرانه ای نیست هر کسی میپرسد از من میبینن اما میپرسن چی بگم وقتی که هیچکس غم آدم دیدنی نیست وقتی گوش شنوا نیست خبر تازه چه دارم میبینی اما میپرسی به هر کی تا خوبی کنی می ره و تنهات می زاره اره تو این دنیا دیگه هیچ کی منو دوست نداره وقتی می یان کنار من نقاب به صورت می زنن همه حرفاشون دروغه به ظاهر عاشق منن تو این دنیا اگه بخوای با کسی مهربون باشی بعدش باید تا عمر داری از کارت پشیمون باشی جواب هر خوبی تو با یه بدی داده می شه دل کندن از تو تا ابد واسه همه ساده می شه همه ادعا می کنن که عاشقن تا همیشه خوب می دونم از عاشقی هیچی سرشون نمیشه واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی گفتی از یاد تو میرم نه عزیزم مگه میشه بجا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه فاصله بین من و تو تا کجا دنباله داره قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه روزموعود مطمئن باش که زیادم دورنیست من کنار توام و تو مال منی تا همیشه نمیدونم که کجا و با کی هستی نمی خوامم که بدونم با تو من خونه ای ساختم توی قلبم تا همیشه یه روزی یه جایی چشم من می اُفته تو چشمای تو اما این همون خیاله که با من هست تا همیشه نمی خوام که نا امیدی بشینه تو قلب خسته ام چی دیدی خدا رو شاید بشی مال من همیشه دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
غزل و ترانه ای نیست
به لب آیینه حتی
حرف عاشقانه ای نیست
در چه حالی در چه حالی
تو که اهل روزگاری
خبر تازه چه داری
چه سوال خنده داری
منو از من نمی فهمه
حرفای نگفتنی رو
جز به گفتن نمی فهمه
قصه شنیدنی نیست
بعضی حرفا رو باید دید
بعضی حرفا گفتنی نیست
شوق گفتن نمی مونه
وقتی جاده رو به هیچه
پای رفتن نمی مونه
خبر تازه چه داری
تو چرا باید بپرسی
تو که اهل روزگاری
چه سوال خنده داری
اگر پاییزی ام از برگ تا برگ
اگر از درد تو خسته ترینم
اگر از کوچ تو خانه نشینم
اگر از تو به تن جامه دریدم
اگر از تو به خودسوزی رسیدم
تو رو می بخشم ای مغرور شبگرد
تو رو می بخشم ای تنها ترین من
من از تو تازه اما پیرم از تو
من از تو سرخوش و دلگیرم از تو
من از تو زنده و می میرم از تو
تو را می خواهم ای مرهم ای درد
تو رو می بخشم ای مغرور شبگرد
منو بی تو عذاب شب شمردن
منو بی تو به گریه دل سپردن
منو از مرگ لحظه جان گرفتن
منو در ماتم هر لحظه مردن
نمی دانی چه دلتنگم چه دلتنگ
حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون
واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه
تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره
ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره
ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه
می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه
کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادئ کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه چشم های خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق ردّ پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش یک گره از کار دلها وا کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش رسم دوستی را ساده تر مهربان تر اسمانی تر کنیم
کاش در نقاشی دیدارمان شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش وقتی ارزویی می کنیم از دل شفافمان هم رد شود
مرغ امین هم از انجا بگذرد حرف های قلبمان را بشنود
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
یاد من باش
بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم!
یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم!
غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم!
هم ترانه! یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش
وقت بیداریِ مهتاب،
عاشقانه یاد من باش!
اگه باشی با نگاهت، میشه از حادثه رد شد!
میشه تو آتیش عشقت، گُر گرفتنُ بلد شد!
اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش!
تا ابد، تا تهِ دنیا، تا همیشه یاد من باش!
هم ترانه! یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش!
وقت بیداریِ مهتاب،
عاشقانه یاد من باش!
Design By : RoozGozar.com |