دنیای سیاه من
مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیم خندیدی به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود تو برو ، برو تا راحت تر تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم من چیستم من ؟ زاده ی یک شام لذتبار ناشناسی پیش می راند در این راهم روزگاری پیکری بر پیکری پیچید من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم ! (فروغ فرخزاد)
نوشته شده در سه شنبه 90/2/6 ساعت
1:54 عصر توسط فراموش شده| نظرات ( )
Design By : RoozGozar.com |