دنیای سیاه من
دلم در حلقه غمها نشسته آنروز که عاشق جمالت گشتم دیوانه ی روی بی مثالت گشتم دیدم که نبود در جهان جز تو کسی بیخود شدم و غرق کمالت گشتم ای عقده گشای دل دیوانه من ای نور رخت چراغ کاشانه من بردار حجاب ، از میان تا یابد راهی برُخ تو چشم بیگانه من ...
زبانم بسته و سازم شکسه
وجودم پرزشعر عاشقانه است
تورا میخواهم و اینها بهانه است
باران میبارد امشب بر سکوت تنهایی ام
و سکوتم با ترنم باران همنوا می شود
واین بغض خیس میشکند
بغضی که از فراق چشمانت
تا سحر منتظر بود.
دل بودنت را بهانه می کرد
صدایت کرد?نشنیدی اما
با نم نم باران ?
زار زار گرییست
Design By : RoozGozar.com |